معدن حکمت

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم

 
پیشوایان معصوم شیعه هر کدام به نوبه ی خود سرچشمه ی کمالات و منبع فضائل و صفات عالی انسانی محسوب میشوند. نه تنها شیعیان بلکه افراد و گروههای مختلفی که با آن بزرگان در ارتباط بوده اند به این نکته اذعان دارند. حتی مخالفین و معاندین آنان گاهی در لابه لای سخنان خویش این حقیقت را ابراز کرده اند. یکی از کارگزاران حکومتی مأمون به نام رجاء بن ضحاک که مأمور آوردن امام هشتم (ع) از مدینه به خراسان بود می گوید: هنگامی که امام رضا (ع) را به دستور مأمون از مدینه به خراسان آوردم، مأمون از رفتار و حالات و خصوصیات وی از من سؤالاتی کرد و من آنچه را که در طول سفر و در اوقات شبانه روز از علی بن موسی بن الرضا (ع) دیده بودم به خلیفه گزارش دادم.

مأمون به من گفت:

یابن ابی الضحاک! هذا خیر اهل الارض و اعلمهم و اعبدهم فلا تخبر احدا بما شاهدته منه؛

ای پسر ضحاک! این شخص بهترین، داناترین و عابدترین فرد روی زمین است، آنچه را که از فضائل و مناقب و صفات والای او دیده ای نزد کسی فاش نکن (تا اینکه فضائل او توسط من منتشر شود).[1]

ائمه اطهار (ع) معدن علم و حکمت و اخلاق و معارف عالی انسانی بوده و به تمام علوم مورد نیاز بشر آگاهی کامل دارند. به فرموده ی امام هشتم (ع) تمام نیازمندی های فرزندان آدم در نزد امام معصوم (ع) می باشد، و جمیع علوم مختلف بشری نزد آنهاست.[2]

 پی نوشت ها

[1] عيون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 186.

[2] همان، ج 1، ص 169 

منبع : پاک نیا، عبدالکریم؛ ویژگی های امام رضا (ع)، الخصائص الرضویة، ص: 61

 

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم

 

 

پسر ثروتمند و پدر فقیر

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرحیم

 

از امیر مؤمنان علی علیه السلام نقل شده که فرمود: «پیرمردی گریه کنان دست پسرش را گرفته نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مدینه آورد و به ایشان گفت: ای رسول خدا! این پسر من است که در کوچکی او را غذا داده ام و با عزت و احترام، بزرگ کرده ام و تمام خواسته هایش را بر آورده ام و با مال و ثروتم به او کمک کرده ام تا این که قوی و ثروتمند و غنی گردید و من در راه پرورش وی جان و مالم را فدا کرده ام و از ضعف و پیری به جایی رسیده ام که مشاهده می فرمایی! در مقابل این همه زحمت، این پسر هیچ گونه کمک مال به من نمی کند!

رسول خدا صلی الله علیه و آله رو به جوان کرد و فرمود: چه می گویی؟

جوان گفت: من مالی بیشتر از خرج و مخارج خود و عیالم ندارم تا به او کمک کنم. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به پیر مرد گفت: چه می گویی؟

گفت: دروغ می گوید، انبارهایی پر از گندم، جو، خرما، کشمش و کیسه های زیادی پر از طلا و نقره دارد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به پسر گفت: جوابت چیست؟

پسر گفت: ذرّه ای از آن چیزهایی را که او ادعا می کند من ندارم. در این جا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

از خدا بترس ای جوان، و نسبت به پدر مهربانت که این همه به تو نیکی و احسان کرده، نیکی و احسان کن، تا خدا نیز به تو احسان کند!

جوان گفت من چیزی ندارم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: ما خرج این ماه پدرت را می دهیم، امّا از ماه بعد خودت خرجش را بده. سپس به اسامه فرمودند: به این پیر مرد صد درهم برای خرج یک ماه خود و خانواده اش عطا کن. اسامه نیز داد. بعد از یک ماه پیر مرد همراه پسرش پیش پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و باز پسر گفت: چیزی ندارم.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: تو ثروت زیادی داری و لیکن امروز را به شب می رسانی در حالی که فقیر و ذلیل شده ای به طوری که از پدرت فقیرتر خواهی شد و چیزی در بساطت نخواهد ماند.

پسر برگشت و رفت. پس ناگهان دید همسایه های انبارهایش جمع شده اند و می گویند انبارهایت را هر چه زودتر خالی کن که از بوی گندش بسیار ناراحتیم. سپس به سراغ انبارهایش رفت و با کمال تعجب دید که همه گندم ها، جوها، خرماها و کشمش ها گندیده اند و فاسد و تباه گشته اند. همسایه ها او را تحت فشار قرار دادند تا هرچه زودتر آن ها را خالی کند.

جوان نیز کارگران بسیاری را با مزد زیاد اجیر کرده و همه کالاهای فاسد شده را به منطقه ای دور از شهر منتقل کرد. به دنبال آن، جوان سراغ کیسه های طلا و نقره رفت تا مزد کارگران را بدهد، امّا ناگهان دید همه آنان مسخ شده و به سنگ هایی بی ارزش تبدیل شده اند. کارگران وقتی چنین دیدند دامنش را رها نکردند، تا این که مجبور شد تمام خانه و لوازمش را از قبیل فرش و لباس و... فروخت، و مزد کارگران را پرداخت و از آن همه دارایی، چیزی برایش باقی نماند و محتاج و فقیر گشت. و پس از اندک زمانی بر اثر ناراحتی های روحی و فکری لاغر و مریض شد.

بعد از این حادثه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای کسانی که عاق پدر و مادرانتان هستید، از این پیشامد درس عبرت بگیرید و بدانید که همان طور که در دنیا اموالش تباه گشت، همان طور هم، عوض آن چه که از درجات، در بهشت برایش فراهم بود، درکاتی در دوزخ برایش مقرر گردید.[1]

پی نوشت

[1]... قال رسول الله ص اتق الله يا فتى و أحسن إلى والدك المحسن إليك يحسن الله اولئك ... فقال رسول الله ص يا أيها العاقون للآباء و الأمهات اعتبروا و اعلموا أنه كما طمس فى الدنيا على أمواله فكذلك جعل بدل ما كان أعد له فى الجنة من الدرجات معدا له فى النار من الدركات(بحارالأنوار، ج 17، ص 272.)

منبع : پاک نیا، عبدالکریم؛ پدر، مادر شما را دوست دارم، ص: 164

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم

ابن الرضا و آیت خدا داستانی از امام جواد علیه السلام

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

قاسم بن عبد الرحمن زیدی مذهب گوید: به بغداد رفته بودم. روزی دیدم مردم در حالی دویدن هستند و بربام ها و مکان های بلند برمی آیند و می ایستند. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: ابن الرضا (امام جواد )علیه السلام است، ابن الرضا است.

گفتم: به خدا او را می نگرم. دیدم بر استر نر یا ماده ای سوار است و به پیش می آید. با خود گفتم: خدا شیعه را از رحمت خود دور کند که می گویند خدا اطاعت این (کودک خردسال) را واجب کرده است.

حضرت جواد (علیه السلام) متوجه من شد و فرمود: ای قاسم بن عبد الرحمن! نخوانده ای که خداوند متعالی می فرماید: ابشرا منا واحدا نتبعه انا اذا لفی ضلال و سعر**قمر/ 24، ترجمه: (طایفه ثمود نیز انذارهای الهی را تکذیب کردند و گفتند:) آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟ اگر چنین کنیم در گمراهی و جنون خواهیم بود.

با خود گفتم: به خدا این ساحر است.

حضرت باردیگر متوجه من شده و فرمود: آیا نخوانده ای که خداوند متعال می فرماید: ءالقی الذکر علیه من بیننا بل هو کذاب اشر**قمر/ 25، ترجمه: (طایفه ثمود نیز انذارهای الهی را تکذیب کردند و گفتند:) آیا از میان ما تنها بر او وحی نازل شده؟ نه، او آدم بسیار دروغگوی هوسبازی است. *** با دیدن این اعجاز از عقیده خود برگشته، شهادت دادم که او حجت خدا بر خلق است و به امامت وی معتقد شدم**

ر.ک: سرگذشت های تلخ و شیرین قرآن 4/ 128 127 به نقل از: اثبات الهداه 6/ 191. کشف الغمه 3/ 216. ***. 

ﺁﮔﺎﻫﻰ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ  ......ذوالکفل کیست

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 


ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻗﻄﺐ ﺍﻟﺪّﻳﻦ ﺭﺍﻭﻧﺪﻯ ﺭﺿﻮﺍﻥ ﺍﻟﻠّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺒﺪﺍﻟﻌﻈﻴﻢ ﺣﺴﻨﻰ ﺳﻠﺎﻡ ﺍﻟﻠّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻛﻨﺪ:
ﺭﻭﺯﻯ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺤﻤّﺪ ﺟﻮﺍﺩ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻭ ﺳﺆ ﺍﻝ ﻛﺮﺩﻡ: ﺣﻀﺮﺕ ﺫﻭﺍﻟﻜﻔﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ - ﻛﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﻟﻬﻰ ﺍﺳﺖ - ﻧﺎﻣﺶ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ؟
ﻭ ﺁﻳﺎ ﺍﻭ ﺍﺯ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮﺍﻥ ﻣﺮﺳﻞ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟ 
ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺎﻣﻪ، ﭼﻨﻴﻦ ﻣﺮﻗﻮﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺻﺪ ﻭ ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﻫﺰﺍﺭ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﺭﺷﺎﺩ ﻭ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻛﻪ ﺳﻴﺼﺪ ﻭ ﺳﻴﺰﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﻣﺮﺳﻞ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
ﻭ ﺣﻀﺮﺕ ﺫﻭﺍﻟﻜﻔﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻧﻴﺰ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﻣﺮﺳﻞ ﺍﻟﻬﻰ ﺑﻮﺩ، ﻛﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﺒﻌﻮﺙ ﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﻭﺩ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﺪﻭﻥ ﺑﻴّﻨﻪ ﻭ ﺑﺮﻫﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻭ ﺣﻜﻢ ﻓﺮﻣﺎﺋﻰ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻫﻴﭻ ﮔﺎﻩ ﻏﻀﺒﻨﺎﻙ ﻧﻤﻰ ﮔﺸﺖ ﻣﮕﺮ ﺁﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺖ ﺭﺿﺎﻯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺳﺒﺤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ. 
ﺳﭙﺲ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﻣﺮﻗﻮﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻧﺎﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﺫﻭﺍﻟﻜﻔﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ، (ﻋﻮﻳﺪﻳﺎ) ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺍﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺶ ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﺁﻳﻪ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺁﻳﺎﺕ ﺷﺮﻳﻔﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﻄﺮﺡ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ:
ﻭَﺍﺫْﻛُﺮْ ﺇ ﺳْﻤﺎﻋﻴﻞَ ﻭَﺍﻟْﻴَﺴَﻊَ ﻭَ ﺫَﺍﻟْﻜِﻔْﻞِ ﻭَ ﻛُﻞﱡﱡ ﻣِﻦَ ﺍﻟﺎْ ﺧْﻴﺎﺭِ. (۱)
ﻳﻌﻨﻰ ؛ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺁﻭﺭ ﺍﻯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ! ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻧﻰ ﺭﺍ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ، ﻳﺴﻊ ﻭ ﺫﻭﺍﻟﻜﻔﻞ ﺭﺍ، ﻛﻪ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﮔﺎﻥ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﻨﺪ. (۲)

۱-ﺳﻮﺭﻩ ﺹ: ﺁﻳﻪ 48
۲-ﻗﺼﺺ ﺍﻟﺎ ﻧﺒﻴﺎﺀ: ﺹ 213، ﺡ 277، ﻣﺠﻤﻊ ﺍﻟﺒﻴﺎﻥ: ﺝ 4، ﺹ 59، ﺱ 34.

ﭼﻬﻞ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﭼﻬﻞ ﺣﺪﻳﺚ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ (۱۱) / ﻣﻮﻟﻒ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺻﺎﻟﺤﯽ

ﻗﺎﻝَ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ: ﻧِﻌْﻤَﺔٌ ﻟﺎﺗُﺸْﻜَﺮُ ﻛَﺴِﻴﱠﱠﺌَﺔٍ ﻟﺎﺗُﻐْﻔَﺮُ. 
ﺧﺪﻣﺖ ﻭ ﻧﻌﻤﺘﻰ ﻛﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺷﻜﺮ ﻭ ﺳﭙﺎﺱ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﮕﻴﺮﺩ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺧﻄﺎﺋﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻏﻴﺮﻗﺎﺑﻞ ﺑﺨﺸﺶ ﺑﺎﺷﺪ.

ﺑﺤﺎﺭﺍﻟﺎ ﻧﻮﺍﺭ: ﺝ 68، ﺹ 53، ﺡ 69