بلند همتی در دعا

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

روزي حضرت رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ در مسافرت به شخصي برخوردند و ميهمان او شدند. آن شخص پذيرائي شاياني از حضرت نمود، هنگام حركت آن جناب فرمود: چنانچه خواسته‌اي از ما داشته باشي از خداوند درخواست مي‌كنم تو را به آرزويت نائل نمايد. 

عرض كرد: از خداوند بخواهيد به من شتري بدهد كه اسباب و لوازم زندگي‌ام را بر آن حمل نمايم و چند گوسفند كه از شير آنها استفاده كنم، پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آنچه مي‌خواست برايش تقاضا نمود. آن گاه رو به اصحاب كرده فرمودند: اي كاش همت اين مرد نيز مانند پيرزن بني اسرائيل بلند بود و از ما مي‌خواست كه خير دنيا و آخرت را برايش بخواهيم. 
عرض كردند: ‌داستان پيرزن بني اسرائيل چگونه بوده است، 

آن جناب فرمود: هنگامي كه حضرت موسي خواست با بني اسرائيل از مصر به طرف شام برود ...از هر كس جوياي محل قبر يوسف شد اظهار بي‌اطلاعي مي‌نمود به آن جناب اطلاع دادند كه پيرزني است ادعا دارد من قبر يوسف را مي‌دانم در كجاست، دستور داد او را احضار كنند... عجوزه گفت: يا موسي «علم قيمت دارد»، من سالها است اين مطلب را در سينه خود پنهان كرده‌ام، در صورتي براي شما اظهار مي‌كنم كه سه حاجت از براي من برآوري. حضرت فرمود: حاجت‌هاي خود را بگو. گفت: 
اوّل آنكه جوان شوم؛ 
دوّم: به ازدواج شما درآيم؛ 
سوّم: در آخرت هم افتخار همسري شما را داشته باشم. 
حضرت موسي از بلند همتي اين زن كه با خواسته‌خود جمع بين سعادت دنيا و آخرت مي‌كرد متعجب شد، از خداوند درخواست نمود هر سه حاجت او برآورده شد. 
📚منبع: كتاب داستانها و پندها ، آيت الله محمد محمدي اشتهاردي ، جلد چهارم صفحه 57 
****** 
😃لطيفه: 
شخصي  تعريف میكرد كه:  روزي با بچه ي كوچكم به حرم امام رضا رفتم . 
او را روي شانه ام گذاشتم و با سختي خود را به ضريح چسباندم و گفتم هر چه مي خواهي از امام رضا بخواه 
فرزندم هم با صداي بلند گفت: امام رضا لواشك مي خوام 
به راستي همت برخي در دعا كردن اينگونه است. 

🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺
 

امید به خدا

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

یکی از بزرگان دین، همیشه راه های امیدواری به خدا را برای مردم ذکر می کرد. چون وی از دنیا رفت، او را در خواب دیدند، گفت: مرا بردند در موقف. خطاب پروردگار رسید که: چه چیز تو را بر این داشت که پیوسته، مردم را به طمع و امیدواری دعوت می کردی؟
من عرض کردم: می خواستم دوستی تو را در دل خلایق جای دهم.
خداوند تعالی فرمود: من تو را آمرزیدم

معراج السعاده، ص 158

🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺

 

ماجرای جالب چگونگی ساخته شدن پل آهنچی قم



بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 


مسجد جای خالی نداشت. مالامال از جمعیت شده بود. واعظ از ثواب و اجر وقف در جهان آخرت تعریف می کرد. از مسجد که بیرون آمد، فکر وقف کردن رهایش نمی کرد، از طرفی چیزی نداشت. تمام زندگی اش را بدهی و بیچارگی پر کرده بود.
مگر یک کارگر ساده چه می توانست داشته باشد! نگاهش که به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد دلش فرو ریخت. زمزمه ای در جانش شکل گرفت: بی بی جان، من هم آرزو دارم مالی داشته باشم و آن را وقف کنم تا بعد از مرگم باقی بماند و از آن بهره آخرتی ببرم، اما خودت می دانی که جز بدهی چیزی ندارم. برایم دعا کن و از خدا بخواه مالی برایم فراهم کند تا آن را وقف کنم.
اشک هایش را با گوشه آستین پاک کرد و مثل هر روز جلوی میدان شهر به امید پیدا شدن کار ایستاد. وضعیت اقتصادی روز به روز خراب تر می شد. از طرفی خبر آمدن قحطی همه جا را پر کرده بود. با این وضعیت اگر کسی کاری هم داشت، آن را خودش انجام می داد تا مجبور نباشد پولی به کارگر بپردازد.
چاره ای جز هجرت از شهر برایش نمانده بود. شنیده بود در بنادر جنوبی می تواند کار پیدا کند. هوا کم کم تاریک می شد. باز هم بدون هیچ درآمدی راهی خانه شد. عزمش را جزم کرد و بار سفر بست. به خانواده قول داد اگر از وضعیت کاری آنجا راضی باشد، خیلی زود آنها را نیز نزد خودش ببرد.
ده، دوازده روزی می شد که در یکی از بنادر جنوبی کارگری می کرد، اما باز هم اوضاع، رضایت بخش نبود. کار در بندر هم آن چیزی نبود که شنیده بود. سردرگم و گیج مانده بود. دلش می خواست سختی این روزها را از ته دل فریاد بکشد. درمانده و ناامید، کنار دیواری چمباتمه زد که دستی بر شانه اش سنگینی کرد و یکی گفت:
آقا، کار می کنی؟ بله، چرا که نه! اصلا برای همین اینجا هستم. حالا چه کاری هست؟ من می خواستم بار آن کشتی بزرگی را که در کنار اسکله لنگر انداخته بخرم، اما احتیاج به یک شریک دارم. شنیده ام کارگران این منطقه روزانه پول خوبی به دست می آورند. می خواهی با من شریک شویی تا هم تو به سودی برسی، هم من به مقصودم؟
دلش فرو ریخت. خرید بار کشتی؟! بدنش یخ کرده بود. با دلهره پرسید: حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟ اگر خدا بخواهد، همین امروز می توانیم مشتری پیدا کنیم. من در این کار مهارت دارم. پولی در بساط نداشت. نمی خواست بگوید که چیزی برای شراکت ندارد، اما از طرفی شاید این تنها موفقیت زندگی اش بود. امیدش را به خدا داد و گفت: باشه، من هم شریک!
همه چیز به سرعت پیش رفت. معامله سر گرفت. حالا نوبت آنها بود که پول جنس را بپردازند. بدنش داغ شده بود. نمی دانست چه بگوید. آبرویش در خطر بود. اگر مرد می فهمید که او با دست خالی شریکش شده آن وقت ...
درست همان موقع ، مردی با کت و شلوار قهوه ای و کلاه لبه داری که تا روی ابروهایش پایین کشیده بود جلو آمد گفت: بار آهن مال شماست؟ گفتند: بله! گفت: هر قدر که باشد می خرم.
هنوز پولی بابت خرید آنها پرداخت نکرده بودند که همه آنها بطور معجزه آسایی به فروش رسید. سود بدست آمده به دو قسمت مساوی تقسیم شد. باور نمی کرد در عرض یک ساعت چنین پولی بدست آورده باشد. این چیزی بود که حتی در رؤیاهایش نیز به آن فکر نکرده بود.
حالا می توانست تمام قرض هایش را بپردازد و تا مدت ها به راحتی زندگی کند. شبانه راهی قم شد. می خواست هر چه زودتر این خبر خوش را به خانواده اش برساند. در راه به یاد عهدش با حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد: بی بی جان، آرزو دارم مالی را وقف کنم ...
حالا زمان آن رسیده بود که به عهدش وفا کند. بهترین چیزی که به فکرش رسید تا مشکلی از مردم حل کند، ساختن پلی در کنار حرم حضرت معصومه بود. مردم برای رفت و آمد در این منطقه مشکل داشتند. با برنامه ریزی که کرد حدود 30 کارگر نیاز داشت و برای ثبت نام کارگران خودش دست بکار شد اما تعداد کارگرهای ثبت نام کننده به 200 نفر رسید.
قصد داشت 30 نفر را جدا کند اما یاد بیکاری و ناامیدی خودش افتاد، دلش به درد آمد و گفت: خانم حضرت معصومه خودش برکت این پول را زیاد می کند. من همه کارگران را مشغول کار می کنم و به تک تک آنها مزد می دهم. نقشه مهندسی و اجرایی پل آماده شد و کارگران مشغول کار شدند و کارها به سرعت پیش رفت و بالاخره بعد از مدت ها ساختن پل پایان یافت و پل آهنچی نام گرفت و عبور و مرور مردم آسان شد. حالا به آرزویش رسیده بود و اموالش را وقف کرده بود.
منبع :
نشریه فکه

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم

 

 

💠عدالت دقیق و عجیب خداوند!💠

 

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

روزى حضرت موسى(ع) از كنار كوهى عبور مى‏كرد، چشمه‏اى در آن جا ديد، از آب آن وضو گرفت، به بالاى كوه رفت، و مشغول نماز شد.

در اين هنگام ديد اسب سوارى كنار چشمه آمد و از آب آن نوشيد، و كيسه‏ اش را كه پر از درهم بود از روى فراموشى در آن جا گذاشت و رفت.

پس از رفتن او، چوپانى كنار چشمه آمد تا آبی بنوشد چشمش به كيسه پول افتاد، آن را برداشت و رفت.

سپس پيرمردى خسته، كه بار هيزمى بر سر نهاده بود كنار چشمه آمد، بار هيزمش را بر زمين گذاشت و به استراحت پرداخت.

در اين هنگام، اسب سوار در جستجوى كيسه ی پول خود به چشمه بازگشت و چون كيسه‏اش را نيافت به سراغ پيرمرد كه خوابيده بود رفت و گفت: كيسه مرا تو برداشته ‏اى! چون غير از تو كسى اينجا نيست.

پير مرد گفت: من از كيسه تو خبر ندارم.

بحث بين اسب سوار و پير مرد شديد شد و منجر به درگيرى گرديد. اسب سوار، پيرمرد را كشت و از آن جا دور شد!

موسى(ع) كه ظاهر حادثه را عجيب و بر خلاف عدالت مى‏ديد عرض كرد: پروردگارا! عدالت در اين امور چگونه است؟

خداوند به موسى(ع) وحى كرد:

آن پيرمرد هيزم‏شكن، پدر اسب سوار را كشته بود، لذا امروز توسط پسر مقتول قصاص شد.

پدر اسب سوار به اندازه همان پولى كه در كيسه بود به پدر چوپان بدهكار بود، امروز چوپان به حق خود رسيد.

به اين ترتيب قصاص و اداى دين انجام شد، و من داور عادل هستم.

منبع: بحارالانوار، ج 61، ص 117 و 118

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم

دین فروشی

 

     بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم 

 

قاضی شریک در روزگار مهدی عباسی به اصرار او منصب قضا را پذیرفت، نوبتی چند برای مطالبه ماهانه خود با صرّاف شهر سخت گیری کرد، صرّاف گفت: تو در مقابل این نقدینه قماش نفروخته ای که چنین سخت می گیری.

شریک گفت: ای مردم! قسم به خدا کالایی گران بهاتر از قماش فروخته ام، ای مرد! من در برابر این نقدینه دین خود را فروخته ام!!

منبع : عرفان اسلامی: 10/ 39


اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم

 

دنیا در کلام سلیمان علیه السلام   



 بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم 

 

حضرت سلیمان با مرکب حکومتی در حرکت بود، پرندگان بر سرش سایه داشتند، اجنه و مردم از دو طرفش در حرکت بودند، به عابدی از عباد بنی اسرائیل گذشت، عابد گفت:

پسر داود! به خدا قسم، خداوند ملک عظیمی به تو عنایت کرده.

سلیمان فرمود: یک تسبیح در نامه عمل مؤمن بهتر است از ظواهری که به فرزند داود داده شده، آنچه به پسر داود داده اند از دست می رود، ولی تسبیح خدا در نامه انسان باقی می ماند[1].

پی نوشت

[1] محجة البيضاء: 5/ 355، كتاب ذم الدنيا

منبع : عرفان اسلامی: 8/ 206

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم

     

✨آیینه شکستن خطاست

      بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم 

 

شخصي‌ از اهل‌ تفكّر و مراقبه‌ در گوشه‌اي‌ از صحن‌ حضرت‌ رضا عليه‌ السّلام‌ نشسته‌ و در دريائي‌ از تفكّر فرو رفته‌ بود، يكمرتبه‌ حالي‌ به‌ او دست‌ داد و صورت‌ ملكوتي‌ افرادي‌ را كه‌ در صحن‌ مطهّر بودند مشاهده‌ كرد؛ ديد خيلي‌ عجيب‌ و غريب‌ است‌.

صورتهاي‌ مختلف‌ زننده‌ و ناراحت‌ كننده‌ از اقسام‌ صور حيوانات‌، و بعضي‌ از آنها صورتهائي‌ بود كه‌ از صورت‌ چند حيوان‌ حكايت‌ ميكرد. درست‌ مردم‌ را تماشا كرد؛ در بين‌ اين‌ جمعيّت‌ كسي‌ نيست‌ كه‌ صورتش‌ سيماي‌ انسان‌ باشد، مگر يك‌ نفر سلماني‌ كه‌ در گوشۀ صحن‌ كيف‌ خود را باز كرده‌ و مشغول‌ اصلاح‌ و تراشيدن‌ سر كسي‌ است‌؛ ديد فقط‌ او به‌ شكل‌ و صورت‌ انسان‌ است‌.

از بين‌ جمعيّت‌ با عجله‌ خود را به‌ او كه‌ نزديك‌ در صحن‌ بود رسانيد و سلام‌ كرد و گفت‌: آقا ميدانيد چه‌ خبر است‌؟

سلماني‌ خنديد و گفت‌: آقا تعجّب‌ مكن‌، آئينه‌ را بگير و خودت‌ را نگاه‌ كن‌!

خودش‌ را در آئينه‌ نگاه‌ كرد؛ ديد صورت‌ خود او هم‌ به‌ شكل‌ حيواني‌ است‌؛ عصباني‌ شده‌ آئينه‌ را بر زمين‌ زد.

سلماني‌ گفت‌: آقا برو خودت‌ را اصلاح‌ كن‌، آئينه‌ كه‌ گناهي‌ ندارد.

معادشناسي،ج۲،ص ۲۹۱-۲۹۲


اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم

 

گره گشايي از کار دوست

 

       بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم 


 

ابان بن تغلب، از ياران نزديك امام صادق - عليه السلام - است، مي گويد: با امام صادق - عليه السلام - در مكّه بودم، همراه آن حضرت، مشغول طواف كعبه شديم، در اين وقت يكي از شيعيان، از من تقاضا كرد كه همراه او براي برآوردن حاجتي كه داشت، برويم.

من به طواف، ادامه دادم، او اشاره كرد، ولي من به او توجه نكردم زيرا دوست داشتم امام صادق - عليه السلام - را تنها نگذارم.

او بار ديگر اشاره كرد، امام متوجه اشاره او گرديد، به من فرمود: او با تو كاري دارد؟

گفتم: آري، فرمود او كيست ؟

گفتم: از دوستان ما است، شيعه است.

امام كه متوجه شده بود، او كار لازمي دارد، فرمود: نزد او برو.

عرض كردم: طواف را قطع كنم.

فرمود: آري.

عرض كردم: گر چه طواف واجب باشد؟

فرمود: آري برو، گر چه طواف واجب باشد.

و از سخنان امام صادق - عليه السلام - است كه فرمود:

مشي المسلم في حاجة المسلم خير من سبعين طوافاً بالبيت الحرام.

ترجمه:

سعي و گام برداشتن مسلمان براي برآوردن نيازهاي مسلمان، بهتر از هفتاد بار طواف، به دور كعبه است.

 

منبع : داستان دوستان، محمد محمدي اشتهاردي

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم

 

نماز باران

 بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم 



شهر قم در گیر و دار جنگ جهانی دوم از قحطی و خشکسالی ناله داشت، زمین ها خشک بود، باغات در شرف انهدام قرار داشت، مردم دچار مضیقه و سختی بودند، عوامل مادی از حل مشکل به عجز نشسته بودند، تنها راهی که برای نزول باران وجود داشت، یکی از دستورهای مهم اسلامی بود و آن هم نماز باران.

کم تر کسی به خود جرأت می داد که به این مهم اقدام کند، کسی را می خواست که قلبش به نور یقین منور و جانش در اتصال با عالم ملکوت باشد.

آن کس که به خویش با کمال اطمینان جرأت قدم نهادن در این میدان را داد، مرجع بزرگ آن زمان مرحوم آیت اللّه العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری بود، مردی که بارها برای دفع استعمارگران، به میدان جهاد رفته بود و برای احقاق حق مسلمانان پافشاری داشت.

جمعیت زیادی با چشم گریان و دلی بریان و سر و پای برهنه به رهبری و پیشوایی آن مرد الهی به سوی خاک فرج قم حرکت کردند.

زمانی است که متفقین در شهر قم قوا دارند و از نزدیک ناظر اوضاعند؛ ارتش کفر تصور دیگر داشت و حزب حق مقصدی دیگر؛ قوای کفر پس از خبر شدن از حقیقت حال، سخت در تعجب شد، مگر ممکن است جمعیتی به سرپرستی یک مردی عالم با انجام عملیاتی چند از آسمان باران به زمین بیاورد؟!

پس از انجام مراسم باران در سه روز، اشک آسمان بر زمین هم چون سیل باریدن گرفت، به عنوان خبری مهم در همه جا پخش شد، من خودم چند نفر از آن هایی را که در آن نماز شرکت داشتند، دیده ام و از زبان آنان داستان را شنیده ام، بر سنگ مزار او در مسجد بالای سر حرم حضرت معصومه علیها السلام این واقعه را ثبت کرده اند، تا همه بدانند که نماز این دستور مهم الهی قدرت حل بسیاری از مشکلات را دارد، چه اگر نداشت خدای متعال امر نمی فرمود:

«وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ»(۱)

از صبر و نماز یاری بخواهید.

پی نوشت

[1] بقره (2): 45.

منبع : عرفان اسلامی: 5/ 126

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم

    

تعجب فرشتگان

       بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم 

 

امام صادق علیه السلام در زمینه، استدراج که یکی از شدیدترین عوامل هلاکت است- یعنی در وسایل عیش و نوش غرق بودن و مرتکب هر گناهی شدن و توجه نداشتن- می فرماید:

ملکی از جانب حق روزگاری دراز در زمین زیست، سپس به مقام بلند خویش برگشت، به او گفته شد: چه دیدی؟ گفت: عجایب زیادی مشاهده کردم، عجیب ترین چیزی که دیدم، عبدی را غرق در نعمت یافتم، رزقت را می خورد و ادعای خدایی داشت، از جرأت او نسبت به تو و حلم تو نسبت به او تعجب کردم. خداوند جلّ و علا فرمود: از حلم من تعجب کردی؟ عرضه داشت: آری. خطاب رسید: چهارصد سال به او مهلت دادم، رگی از او زده نشد و چیزی از دنیا نخواست مگر این که به او عنایت کردم، طعم غذا و آشامیدنی را در مذاق او بر نگرداندم!![1]

پی نوشت

[1] بحار الأنوار: 72/ 381

منبع : عرفان اسلامی: 4/ 112

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم

 

وقتی پسر پای دار پدر سوت و کف می زند

         بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم 


آیه:
يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ آل‌عمران/27

زنده را از مرده بيرون مى‏آورد ( فرزندان مؤمن را از كفار) و بیرون آورنده مرده از زنده است (اولاد كافر را از نسل مؤمنين)


💠آینه:
🔹حکایت؛ از مرحوم حاج شیخ فضل‌الله نوری پرسیدند چرا یکی از این پسران شما بدین غایت شرور شده؟! فرمود: آن چیزهایی که من از این دیده‌ام و می‌بینم شما ندیده‌اید، بعداً خواهید دید، این همانا قاتل من خواهد بود و کسی است که در پای دار من، کف‌زنان اظهار مسرت و خوشحالی کرده و تبریک خواهد گفت.

گفتند؛ داستان چیست؛ فرمود: آن زمانی که در سامراء محضر استاد بزرگ، میرزای شیرازی مشرف بودم، خداوند این پسر را به من داد، مادرش بی شیر بود، ناچار به گرفتن دایه برای او شدیم، بدون تحقیق زنی را برای دایگی او اجیر گرفته و به تربیت او گماشتیم، حدود دو سال آن زن به او شیر داد بعد معلوم شد دایه زن ناصبی و از خوارج بوده و بچه دو سال شیر ناپاک او را خورده است، نجس و حرام مجهول هم، تأثیر خود را ابراز می‌کند.
عاقبت فرزند چنان شد وقتی شیخ فضل الله را به دار آویختن او پای دار پدر سوت و کف می زد.1

دریغش مخور بر هلاک و تلف
که پیش از پدر، مرده به ناخلف2

1. با اقتباس و ویراست از کتاب مردان علم در میدان عمل
2. سعدی

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم

 

نماز اول وقت

         بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم 

 

سید هاشم حداد(ره) نقل می کند که :

شخصی آمد پیش آیت الله قاضی(ره) ، گفت آقا ما را موعظه کن ، آقا موعظه نکرد و آن شخص رفت، علت را جویا شدیم
گفتند ؛ نمازش را اول وقت نمی خواند.

"هرکس نماز اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند."

📚 منبع : عطش

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم

 

 

توکل

     بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم 

 

جبرئيل در زندان نزد حضرت يوسف آمد و گفت : اي يوسف چه كسي ترا زيباترين مردم قرار داد ؟ فرمود : پروردگار .
گفت : چه كسي ترا نزد پدر محبوب ترين فرزندان قرار داد ؟ فرمود : خدايم .
گفت : چه كسي كاروان را به سوي چاه كشانيد ؟ فرمود : خداي من .
گفت : چه كسي سنگي كه اهل كاروان در چاه انداختند از تو باز داشت ؟ فرمود : خدا .
گفت : چه كسي از چاه ترا نجات داد ؟ فرمود : خدايم .
گفت : چه كسي ترا از كيد زنان نگه داشت . فرمود : خدايم .

گفت اينك خداوند مي فرمايد : چه چيز ترا بر آن داشت كه به غير من نياز خود را باز گوئي ، پس هفت سال در ميان زندان بمان (به جرم اينكه به ساقي سلطان اعتماد كردي و گفتي : مرا نزد سلطان ياد كن )

يوسف آن قدر در زندان ناله و گريه كرد كه اهل زندان به تنگ آمدند ، بنا شد يك روز گريه كند و يك روز آرام بگيرد .

نمونه معارف ج3 ص 280
لئالی الاخبار ص 92
 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم

 

 

وظیفه آدمی

       بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم 

 

عابدی از بنی اسرائیل، هفتاد سال تمام مشغول عبادت شد. خدای تعالی خواست خلوص نیت او را به ملائکه بفهماند، ملکی را امر کرد که به آن عابد خبر دهد که او با این همه ریاضت و عبادت، استحقاق بهشت را ندارد.
عابد در جواب گفت: خداوند ما را خلق فرموده او را بندگی نماییم؛ محض امتثال امر باری تعالی، باید وظیفه خودمان را انجام دهیم!

 

 احلی من العسل، ج2، ص۸۴۱

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم

نماز میت

        بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم 

 

خانواده شخصی که از دنیا رفته بود از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله درخواست نماز میت کردند، حضرت رحمة للعالمین به خاطر امری که پوشیده می داشتند می خواستند از خواندن نماز بر آن میت امتناع ورزند ولی امین وحی به محضر حضرت نازل شد و عرضه داشت:

یا رسول اللَّه! خدا می فرماید: شبی باران تندی در مدینه نازل شد و تقریباً همه شهر را آب و گل و لای گرفت و مردم مدینه شهر را در وضعی دیدند که از خانه ها بیرون نیامدند. بنده ای از بندگانم مشکل داشت و این مرد که الآن از دنیا رفته، آن شب از خانه بیرون آمد و در آن وضعیت بحرانی، مشکل آن بنده ام را برطرف کرد، به خاطر کار آن شب بر جنازه اش نماز بخوان و برای او درخواست آمرزش کن[1].

پی نوشت

[1] عطار نيشابورى.

منبع : فرهنگ مهرورزی از دیدگاه قرآن و اهل بیت علیه السلام، ص: 375

 

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم

 

پاسخ کوبنده امام علی (علیه السلام) به یهودی

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

روزی یک یهودی به سید اوصیا و وارث انبیاء حضرت علی (علیه السلام) گفت: چه شده شما (مسلمانان) را که هنوز بیست و پنج سال از رحلت پیامبرتان نگذشته بود که با یکدیگر جنگ و کشتار کردید؟ امام علی (علیه السلام) فرمود: و اما شما که هنوز رطوبت پاهایتان (که از رود نیل گذشتید) خشک نشده بود، گفتید: یا موسی اجعل لنا الها کما لهم آلهه**اعراف/ 138. ***یعنی: ای موسی! همان طور که آنان را خدایانی است برای ما هم خدایی بساز**

مکالمه قرآنی 1/ 33 به نقل از: الاقتباس 2/ 37


بی حب علی بود وجودت به جوی                       بی مهر علی مایه سودت به جوی 
بالله که اگر علی امامت نبود                              صد قبله و محراب سجودت به جوی

شعور حیوانات

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به همراه عده ای از اصحاب خود از جایی عبور می کردند. ناگهان سگی شروع کرد به پارس کردن. پیامبر صلی الله علیه و آله ایستاد و به پارس سگ گوش داد. اصحاب نیز توقف کردند. آنگاه رو به یاران خود کرد و فرمود: آیا فهمیدید که این سگ چه گفت؟ اصحاب گفتند: خیر. 
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: 
این حیوان گفت ای پیامبر خدا! من همیشه خدای مهربان را شکر می کنم که بهره من در این جهان خلقت، این شد که سگ شوم، اگر انسان بی نماز بودم چه می کردم؟
عرفان اسلامی / جلد 5- ص 8


پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
 ميان مسلمان و كافر فاصله اى جز اين نيست كه نماز واجب را عمداً ترك كند يا آن را سبك شمارد و نخواند .

فهرست میزان الحکمه ج6


 امام صادق (ع) : همانا خدای عزوجل وقتی بنده مومنش توبه کند شاد می شود مانند کسی که چیزی گم کرده و بعد گمشده اش را پیدا کند و خوشحال شود. 

  اصول کافی جلد 4 صفحه 169

یادمان باشد که راه توبه و جبران همیشه وجود دارد...

ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺗﻮ ﻛﻴﺴﺖ؟

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

ﺍﻡ ﺳﻠﻤﻪ ﺭﺿﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻨﻬﺎ ﺑﻌﺎﻳﺸﻪ ﮔﻔﺖ ﻳﺎﺩﺩﺍﺭﻯ ﻛﻪ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﺍﻭ ﭼﺮﻛﻴﻦ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻋﻠﻰ ﺟﺎﻣﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ ﻭ ﺟﺎﻯ ﭘﺎﺭﻩ ﺷﺪﻩ ﺁﻧﺮﺍ ﺩﻭﺧﺖ ﻭ ﻧﻌﻠﻴﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﻴﻨﻪ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻛﻪ ﺍﺑﻮﺑﻜﺮ ﻭ ﻋﻤﺮ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻴﻢ ﺑﺪﺍﻧﻴﻢ ﻛﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺗﻮ ﻛﻴﺴﺖ؟
ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﻨﻰ ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﺘﻔﺮﻕ ﺷﻮﻳﺪ ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﻫﺎﺭﻭﻥ ﻣﺘﻔﺮﻕ ﺷﺪﻧﺪ ﺍﺑﻮﺑﻜﺮ ﻭ ﻋﻤﺮ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺗﻮ ﮔﻔﺘﻰ ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﻭ ﺗﻮ ﻛﻴﺴﺖ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺁﻧﻜﻪ ﻛﻔﺶ ﭘﻴﻨﻪ ﻣﻴﻜﻨﺪ.
ﻣﺪﺭﻙ: ﻛﺎﻣﻞ ﺑﻬﺎﺋﻰ ﺝ 2 ﺹ 163.
ﺍﻡ ﺳﻠﻤﻪ ﻧﺎﻣﺶ ﻫﻨﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﻣﻴﺔ ﺑﻦ ﻣﻐﻴﺮﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﻭﻝ ﻫﻤﺴﺮ‌ﺍﻡ ﺳﻠﻤﻪ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﺭﮔﺬﺷﺖ ﻭﻯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﻤﻮﺩ ﻭﻯ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺪﻳﺠﻪ ﻋﺎﻗﻠﺘﺮﻳﻦ ﻭ ﺷﺮﻓﺘﺮﻳﻦ ﻫﻤﺴﺮﺍﻥ ﻧﺒﻮﻯ ﺑﻮﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺑﻌﻀﺎ ﺩﺭ ﻛﺎﺭﻫﺎ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ ﺣﺘﻰ ﻋﺎﻳﺸﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺑﺼﺮﻩ ﺑﺎ ﻭﻯ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﻛﺮﺩ ﻭﻟﻰ ﺳﺨﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻜﺮﺩ‌ﺍﻡ ﺳﻠﻤﻪ ﺍﺯ ﺣﻖ ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻭ ﺧﺎﻧﺪﺍﻧﺶ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﺑﺴﺎﻝ 63 ﻫﺠﺮﻯ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺖ.
-قصه های اسلامی و تکه های تاریخی


 حضرت زهرا سلام الله علیها:

اِنَّ السَّعیدَ، کُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ مَن أحَبَّ عَلِیاً فی حَیاتِه وَ بَعدَ مَوتِه؛

همانا سعادتمند(به معنای) کامل و حقیقی کسی است که امام علی(ع) را در دوران زندگی و پس از مرگش دوست داشته باشد.

امالی(صدوق) ص182