سفارش به امام حسن (علیه السلام)

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

روزی دو کودک خطی را نوشته سپس خدمت امام حسن (علیه السلام) آوردند و او را حکم خود قرار دادند تا آن حضرت قضاوت کند که کدام خط نیکوتر است در آن هنگام علی (علیه السلام) چشم به وی دوخت و فرمود:
یا بنی انظر کیف تحکم فان هذا حکم و الله سالم عنه یوم القیامة؛
یعنی: ای پسرم! دقت کن چگونه قضاوت می کنی؟ بی گمان این یک قضاوت است خداوند روز قیامت از آن، تو را مورد سؤال قرار خواهد داد.

تفسیر مجمع البیان، ج 2، ص 64.


 پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :

در روز قیامت قاضى دادگـر را مى‏ آورند و چنان حساب سختى از او کشیده مى ‏شود ، که آرزو مى‏ کند کاش هرگز حتّى درباره یک خرما میان دو نفر داورى نکرده بود.

کنزالعمّال : ۱۴۹۸۸ منتخب میزان الحکمة : ۴۷۰

 

فقر

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

علامه در المیزان روایتی آورده که یعقوب نبی چون فقیری را رد کرد به فراق یوسف مبتلا شد. کسی چه می‌داند شاید همین گناه، امت را به هجر یوسف زهرا کشانده است...!


المیزان (ج11،ص153)

مسئولین و ذخایرین انقلاب!به حدیث زیر توجه کنید...

 امام على عليه‏ السلام :


خداوند عز و جل بر پيشوايان عادل واجب كرده كه سطح زندگى خود را با مردم ناتوان برابر كنند تا فقير را، فقرش برآشفته نكند. 

کافی(ط-الاسلامیه) ج 1 ، ص 411 ، ح 3

 

قلب هاي همۀ ما عليه شماست

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

سرجان تروتبيك، سفير انگليس در عراق در تاريخ 27 محرم 1373 ق. به ديدار كاشف الغطا مي رود. گفتگو بين آنها درباره كمونيسم، اسرائيل و مسايل ديگر صورت مي گيرد. كاشف الغطاء جنايت هاي انگليس در جهان را به او گوشزد مي كند. سفير كه درمانده بود، مي گويد: آيا در اين كتابخانه بسيار بزرگ شما كه هزاران جلد كتاب در آن هست، كتابي عليه ما وجود دارد. سفير فكر مي كرد كه كاشف الغطاء پاسخي نخواهد داشت؛ زيرا كتابهاي او درباره فقه، اصول، تفسير، حديث و ديگر علوم اسلامي است كه در آنها اسمي از انگليس هم نيامده است.

كاشف الغطا فرياد برآورد: كتاب كه چيزي نيست؛ قلب هاي همۀ ما عليه شماست. از دل يكايك ما به خاطر نيزه اي كه شما به جهان عرب زديد، خون مي چكد.

گفتگوي كاشف الغطا با سفيران انگليس و آمريكا با نام «محاورة الامام مع السفرين»، چندین بار در نجف و در آرژانتين تجدید چاپ شد.

منبع: گلشن ابرار، جلد 2

احترام و تكريم ديگران

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم



به قدري احترام و تكريم به مردم در نظر رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مهم و ارزنده بود كه اگر كساني از انجام اين وظيفه اخلاقي شانه خالي مي كردند، مورد تعرض شديد آن حضرت واقع مي شدند.
در يكي از غزوات ، پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم در عسكرگاه خود مشغول نماز بود. چند نفر مسلمان از جلوي جايگاه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عبور مي كردند.
لحظه اي توقف نمودند و از اصحاب آن حضرت كه شرفياب محضرش بودند، احوال پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را سوال كردند و درباره آن جناب دعا و ثنا گفتند. عذر خواستند از اين كه عجله داريم وگرنه توقف مي كرديم تا رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از نماز فارغ شود. به آن حضرت ابلاغ سلام نمودند و راه خود را در پيش گرفتند و رفتند.
پس از نماز، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم غضب آلود روي از قبله گرداند و فرمود: ((عجب است ! جمعي در مقابل شما توقف مي كنند و از من پرسش مي نمايند و سلام مي رساند، شما به احترام آنان قيام نمي كنيد و براي آنها خوردني حاضر نمي نماييد!))
سپس از جعفر طيار سخن گفت و مراتب كرامت نفس و ادب و احترام او را در مقابل ديگران خاطرنشان كرد.(1)


1- كودك از نظر وراثت و تربيت ، ج 2، ص 70.


قرآن در معرفی برخی از پیامبران خدا, ویژگی مهم آنان را مهمان نوازی دانسته است. هنگامی که فرشتگان بر ابراهیم علیه‌السلام وارد شدند, به او سلام گفتند. او هم پاسخ داد: سلام بر شما كه جمعیّتى ناشناخته‏اید! (سوره ذاریات, آیه 24 و 25) او با آنکه آنان را نمی شناخت و نمی دانست که فرشتگانی از سوی پروردگارند, اما مهمان نوازی را بر آنان تمام کرد. قرآن می گوید:

فَرَاغَ إِلىَ أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِین‏

سپس پنهانى به سوى خانواده خود رفت و گوساله فربه (و بریان شده‏اى را براى آنها) آورد.

 

هر روز با داستانی پند آموز همراه ما باشید
@dastanquran
برای ترویج فرهنگ دینی لطفا به اشتراک بگذارید

مطالعه قرآن


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

مرحوم حضرت آیة الله العظمی بهاءالدینی عالمی وارسته و روشن بین بود. همه روزه، جویندگان علم و ادب در نزدش اجتماع می کردند و او با فروتنی تمام آب گوارای اخلاق و معنویت را به کام پرعطش آنان می چشاند و راه و رسم بندگی به درگاه ربوبی را به آنان می آموخت.

او خود الگویی راستین و قامتی استوار در عرصه ادب و اخلاق اسلامی بود که هر بیننده حقیقت جو را شیفته خویش می کرد، ساده و بی تکلف با اشخاص رو به رو می شد، به گونه ای که کسی در برخورد با ایشان خود را مزاحم احساس نمی کرد. مطالعه اش را در تفکر می دانست یک بار سؤالی پرسیدم جوابم را نداد، گفتم: آقا! مثل این که نشنیدید. فرمود: ببخشید در حال مطالعه بودم)). در حالی که کتابی پیش روی نداشت! 
 آن بزرگوار این شیوه مطالعه تفکری را در رابطه با قرآن نیز داشت. غالباً به جای خواندن قرآن، نوار قاریان را گوش می کرد، یک نوبت که در حال گوش دادن به نوار عبدالباسط** استاد عبدالباسط محمد عبدالصمد (قاری حنجره طلایی).***قاری مصری بود، فردی با حالت اعتراض گفت: آقا چرا نوارهای اهل سنت را گوش می دهید؟

ایشان فرمود: مگر ایرادی دارد؟ گفت: آن ها که قرآن را نمی فهمند، آقا اندکی مکث کرد و فرمود: شیعه و سنی هیچکدام قرآن را درست نمی فهمند.
 آری، او با این شیوه به ما این درس را همواره می داد که تلاوت قرآن را منحصر در قرائت ندانیم بلکه مهم، تدبر و تفکر است و این امر از طریق شنیدن بهتر حاصل می شود.

** ر. ک: ماهنامه بشارت، شماره 12 / 36، به نقل از: برادر عبدالله توحیدی.***

 

ناخوشي دروغ

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

از وصاياي امام علي عليه السلام به فرزندش امام حسن عليه السلام اين بود كه مي فرمود: ((ناخوشي دروغگويي از تمام ناخوشي ها قبيح تر و ناپسندتر است .)) (۱)
دروغگويي امنيت اخلاقي و قضايي و اقتصادي را متزلزل مي كند.
دروغگويي مردم را نسبت به يكديگر بدبين نموده و از آنان سلب اعتماد مي نمايد.
دروغگويي ريشه فضيلت و سجاياي انساني را مي سوزاند.
امام باقر عليه السلام از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم حديث كرده است كه فرمود:
((كم نصيب ترين مردم از سجاياي مردانگي و فضايل انساني ، دروغگويان هستند.)) (۲)
بعضي گمان مي كنند در پاره اي از مواقع ، تنها وسيله كامروايي و پيروزي در زندگي دروغ گفتن و از راه مستقيم منحرف شدن است .
پيشواي عاليقدر اسلام چنين گماني را اشتباه و آن پيروزي را شكست مي داند.
قال صلي الله عليه و آله و سلم : اجتنبوا الكذب و ان راءيتم فيه النجاة فان فيه الهلكة ؛
رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمود:
((از دروغگويي بپرهيزيد! در موردي كه گمان مي كنيد نجات شما در دروغ گفتن است ، بدانيد كه اشتباه كرده ايد و هلاك شما در دروغ است .)) ( مستدرک،ج2،ص100)
حضرت موسي بن جعفر عليه السلام به هشام فرمود:
((انسان عاقل دروغ نمي گويد، اگر چه دروغ وسيله برآمدن خواهشهاي نفساني او باشد.)) (۳)
چه بسيار مردمي كه در پيشامدهاي خطرناك يا مواقع حساس در كمال شهامت و رشادت راست گفتند و سرانجام پيروز شدند.

حکایت ‌:

خونخواري و جنايتكاري هاي حجاج بن يوسف بر كسي پوشيده نيست . روزي جمعي از طرفداران عبدالرحمان را به اسيري به مجلس حجاج آورند. حجاج به قتل همه آنها مصمم بود. مردي از اسرا به پا خاست و گفت : ((امير! من بر تو حقي دارم ، مرا به پاس آن حق آزاد كن !))
حجاج پرسيد: ((چه حقي داري ؟))
جواب داد: ((روزي عبدالرحمان در مجلس خويش تو را دشنام داد و من از تو دفاع كردم .))
حجاج گفت : ((آيا بر اين كار گواهي داري ؟))
يكي از اسرا از جاي برخاست و به صحت گفتار او شهادت داد.
حجاج آزادش كرد. سپس به شاهد متوجه شد و گفت : ((تو چرا در آن مجلس از من دفاع نكردي ؟))
گواه در كمال صراحت و بدون ضعف و زبوني جواب داد: ((از آن جهت كه با تو دشمن بودم .))
حجاج گفت : ((او را نيز به علت راستگويي آزاد نماييد.))(4)


1- مستدرك الوسايل ، ج 2، ص 100.
2- مستدرك الوسايل ، ج 2، ص 100..
3- مستدرك الوسايل ، ج 2، ص 100.
4- كودك از نظر وراثت و تربيت ، ج 2، ص 59.

 حکایت منبر مرحوم استاد فلسفی

اثر ايمان به خدا

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ


شبي مرد عربي در خارج شهر با زن جوان زيبايي برخورد نمود. از او خواست كه با وي بياميزد.
زن گفت : اگر در ضميرت واعظ ديني نداري ، آيا عقلت نمي تواند، تو را از اين كار زشت و نادرست باز دارد؟
مرد در جواب گفت : ((به خدا جز ستارگان آسمان كسي ما را نمي بيند.))
زن گفت : ((پس ستاره آفرين ، يعني خدا، كجاست ؟))
مرد از شنيدن اين سخن شرمسار شد و گفت توبه كردم و از اين كار منصرف شد.(1)
سخنان پاك و بي آلايش اين زن مسلمان ، روشنگر اين حقيقت است كه چگونه ايمان به خدا و اعتقاد به احاطه علمي پروردگار، ضامن اجراي قانون الهي است و مي تواند در شب تيره و در محيط خلوت بيابان ، يك فرد با ايمان را از عمل منافي با عفت بازدارد.(2)


1- المستطرف ، ج 2، ص 231.
2- آية الكرسي ، پيام آسماني توحيد، ص 300.

 

 

قرآن فاطمه را بخوان!

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

قاری مشهور و ممتاز قرآن، جناب جواد فروغی چنین حکایت می کند:
یکی از پربارترین و جالب ترین سفرهای من، سفر حج بود. ایام مبارک و مقدسی برای من بود. تمام لحظات این سفر پر از خاطره است که از خاطرات جالب این سفر، روزی بود که روبروی ضریح پیامبر صلوات الله علیه و آله در مدینه منوره قرآن می خواندم. و مأموران انتظامی عربستان گریه می کردند. یکبار دیگر هم یکی از مأموران انتظامی عربستان آمد و گفت: قسمتی از قرآن فاطمه [سلام الله علیها ]را برای من بخوان!
من در جواب او گفتم: منظور شما از قرآن فاطمه علیها السلام چیست؟!
او گفت: ما دو قرآن داریم، یکی قرآن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و یکی دیگر قرآن فاطمه (علیها السلام)، قرآن شیعیان همان قرآن فاطمه (علیهاالسلام) است!
به او گفتم: اگر می خواهی، فردا شب بیا مسجد الحرام، آن جا من فردا قرآن می خوانم، فردای آن شب خوب که نگاه کردم آن مامور عربستان را که در گوشه ای نشسته بود دیدم وقتی شروع کردم به خواندن قرآن، دیدم دارد گریه می کند. وقتی برنامه تمام شد، پیش من آمد و گفت: قرآن شیعیان با قرآن ما هیچ فرقی ندارد و در حالی که صورتم را می بوسید با بدگویی و ناسزا گفتن وهابیون، آن جا را ترک کرد.

 ر. ک: کلید قرآن 19 18 به نقل از: راهیان نور/ 61.

نکته:

از این حکایت می توان به گوشه ای از تبلیغات مسموم، فرقه ضاله وهابیه علیه شیعیان پی برد

ﺗﺠﺴّﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻰ

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 


ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻳﺔ ﺍﻟﻠّﻪ ﺣﺎﺝ ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺟﻮﺍﺩ ﺁﻗﺎ ﺗﻬﺮﺍﻧﻰ (ﺭﺽ) ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﺵ ﺭﻓﺘﺎﺭ. ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺭﺍ ﻧﻴﺎﺯﺭﺩ، ﺣﺘّﻰ ﺁﺯﺍﺭ ﻣﻮﺭﻯ ﺭﺍ ﺗﺎﺏ ﻧﻤﻰ ﺁﻭﺭﺩ.
ﺍﻳﻦ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻧﻘﻞ ﺷﺪﻩ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺍﺳﺖ:
ﺁﺧﺮ ﺷﺒﻰ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺑﺮﻣﻰ ﮔﺮﺩﻧﺪ. ﺩﻳﺮﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ.
ﺑﻪ ﻣﻠﺎﺣﻈﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻭ ﺑﺪﺧﻮﺍﺏ ﻧﺸﻮﻧﺪ ﺍﺯ ﻛﻮﺑﻴﺪﻥ ﺩﺭ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻯ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ.
ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺗﻜﻴﻪ ﻣﻰ ﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﻰ ﻣﺎﻧﺪ.
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻟﺤﻈﺎﺗﻰ ﻫﻤﺴﺮ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻛﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺅ ﻳﺎ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﻛﺴﻰ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ:
ﺑﺮﺧﻴﺰ! ﺑﺮﺧﻴﺰ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﺍ ﺑﮕﺸﺎﻯ!
ﻫﻤﺴﺮ ﻣﺤﺘﺮﻣﻪ ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺟﻮﺍﺩ ﺁﻗﺎ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﺪ ﻣﻴﺮﺯﺍ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺍﺳﺖ.
ﺳﺆ ﺍﻝ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ: ﺁﻗﺎ! ﺣﺎﻝ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺳﻔﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻳﺪ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻧﺰﺩﻳﺪ؟
ﺁﻗﺎ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﺩﻳﺪﻡ ﻧﻴﻤﻪ ﺷﺐ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻳﺮﻭﻗﺖ، ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺯﺣﻤﺖ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻛﻨﻢ!
*** ﻫﺮﮔﺰ ﺍﺯ ﻛﺴﻰ ﺑﻪ ﺑﺪﻯ ﻳﺎﺩ ﻧﻜﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺪﻯ ﺭﺧﺼﺖ ﻏﻴﺒﺖ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﺩ.
ﺍﮔﺮ ﻛﺴﻰ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﻏﻴﺒﺖ ﻟﺐ ﻣﻰ ﺗﻜﺎﻧﺪ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻳﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﺧﻮﺩ ﭘﻨﺒﻪ ﺍﻯ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﺍﻇﻬﺎﺭﺍﺕ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﻮﻡ ﻭ ﻳﺎ ﺍﺯ ﺧﺪﻣﺘﺘﺎﻥ ﻣﺮﺧﺺ ﺷﻮﻡ! (۱)
ﺩﻟﺎ ﻣﻌﺎﺵ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻦ ﻛﻪ ﮔﺮ ﺑﻠﻐﺰﺩ ﭘﺎﻯ
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺕ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﺩﻋﺎ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﺩ

۱-ﻓﻀﻠﻨﺎﻣﻪ ﻣﺸﻜﺎﺓ: ﺷﻤﺎﺭﻩ 36، ﺹ 59
-داستان هایی از علماء

 

آیه های آتش افزا

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

احمد بن طولون یکی از پادشاهان مصر بود. وقتی که از دنیا رفت از طرف حکومت وقت، قاری قرآنی را با حقوق زیادی اجیر کردند تا روی قبر سلطان قرآن بخواند.

روزی خبر آوردند که قاری، ناپدید شده و معلوم نیست که به کجا رفته است پس از جست و جوی فراوان او را پیدا کردند و پرسیدند: چرا فرار کردی؟ جرأت نمی کرد جواب دهد. فقط می گفت: من دیگر قرآن نخواهم خواند.

گفتند: اگر حقوق دریافتی تو کم است دو برابر این مبلغ را می دهیم. گفت: اگر چند برابر هم بدهید نمی پذیرم. گفتند: دست از تو برنمی داریم تا دلیل این مسأله روشن شود.

گفت: چند شب قبل صاحب قبر به من اعتراض کرد که چرا بر سر قبرم قرآن می خوانی؟ من گفتم: مرا اینجا آورده اند که برایت قرآن بخوانم تا خیر و ثوابی به تو برسد.

گفت: نه تنها ثوابی از قرائت قرآن به من نمی رسد بلکه هر آیه ای که می خوانی، آتشی بر آتش من افزوده می شود، به من می گویند: می شنوی؟ چرا در دنیا به قرآن عمل نکردی؟

بنابراین مرا از خواندن قرآن برای آن پادشاه بی تقوا معاف کنید.**

  1. ر. ک: روایت ها و حکایت ها / 132 131 به نقل از: داستان های پراکنده 2/ 55.***

 داستان امام سجاد (ع): ماجرای امام و راهزن

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

مرحوم علاّ مه مجلسى به نقل از شيخ الطايفه مرحوم طوسى حكايت كند:

روزى حضرت سجّاد، امام زين العابدين عليه السّلام به عنوان انجام مراسم حجّ خانه خدا، عازم مكّه مكرّمه گرديد.
در مسير راه از شهر مدينه به مكّه ، به بيابانى رسيد كه دزدهاى بسيارى جهت غارت و چپاول اموال حاجيان و اذيّت و آزار ايشان ، سر راه ايستاده و كمين كرده بودند.
همين كه امام عليه السّلام نزديك دزدان رسيد، يكى از آن دزدها جلو آمد و راه را بر آن حضرت بست و منع از حركت آن بزرگوار به سوى مكّه معظّمه گرديد.
امام زين العابدين عليه السّلام با متانت و خون سردى به آن دزد خطاب نمود و اظهار داشت : چه مى خواهى ؟ و به دنبال چه چيزى هستى ؟
دزد پاسخ داد: مى خواهم تو را به قتل رسانده و آن گاه وسائل واموال تو را غارت كنم .
حضرت فرمود: من حاضر هستم كه با رضايت خود اموال و آنچه را كه همراه دارم ، با تو تقسيم كنم و با رضايت خويش نصف آن ها را تحويل تو دهم .
دزد راهزن گفت : من نمى پذيرم و بايد برنامه و تصميم خود را، كه گفتم اجراء كنم .
حضرت سجّاد عليه السّلام فرمود: من حاضرم از آنچه كه به همراه دارم ، به مقدار هزينه سفر خويش بردارم و بقيّه آن را هر چه باشد در اختيار تو قرار دهم .
وليكن دزد همچنان بر حرف خود اصرار مى ورزيد و با لجاجت پيشنهاد امام زين العابدين عليه السّلام را نپذيرفت .
پس چون حضرت چنين حالت و برخوردى را از آن دزد مشاهده نمود، از او سؤ ال نمود: پروردگار و ارباب تو كجاست ؟ دزد پاسخ داد: در حال خواب به سر مى برد.
در اين موقع حضرت كلماتى را بر زبان مبارك خود جارى نمود و زمزمه اى كرد كه ناگهان دو شير درّنده پديدار گشتند؛ و به دزد حمله كردند و يكى سر دزد و ديگرى پايش را به دندان گرفت و هر يك او را به سمتى مى كشيد.
سپس امام سجّاد عليه السّلام اظهار داشت : تو گمان كردى كه پروردگارت غافل است و در حال خواب به سر مى برد؟! و بعد از آن ، امام عليه السّلام به سلامت و امنيّت به راه خود ادامه داد و به سوى مكّه معظّمه حركت نمود.(1)

1- امالى شيخ طوسى : ص 605، بحارالا نوار: ج 46، ص 41، ح 36.

منبع:

چهل داستان وچهل حدیث از امام سجاد علیه السلام ، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی

 

خداي عيب پوش  

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

 

يكي ازدوستان شيخ

به قصد زيارت شيخ از منزل خارج مي شود .

در بين راه انديشه گناهي به سرش مي زند .

به منزل شيخ كه مي رسد و مي نشيند ،

شيخ مي گويد :فلاني ! در چهره توچه چيزي مي بينم ؟

دردل مي گويد: يا ستار العيوب !

شيخ مي خندد و مي پرسد :

چه كار كردي آنچه مي ديدم محو و ناپديد شد.؟

 

منبع: کتاب کیمیای محبت 

در مقابلِ عظمتِ این شهید چه بابد بگوییم؟!!!

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

با اینکه بچۀ قم بود و منزلشون با یگان حفاظتِ سپاه فاصله‌ای نداشت ،کمتر به منزل می‌رفت. حتی ندیدم از مرخصی‌های ‌کوتاه مدت استفاده کنه. یه روز اومد پیشم وگفت: کاری دارم ، میرم منزل و یک ساعته بر می‌گردم.من که با تصمیمِ غیر منتظره‌اش روبرو شده بودم، با ناباوری ‌گفتم: چه عجب! شما و منزل؟
گفت: یه‌کارضروریه، چاره‌ای ندارم...
رفت و درست یه ساعت بعد برگشت. هرکاری‌کردم نگفت چیکار داشته. اما بعداً فهمیدم رفته بود تا در مراسم عقدِ خودش شرکت کنه...

 

📌خاطره ای از زندگی سردار شهید محمد بنیادی
📚منبع: کتاب شهیدستان

 

شریک جرم ظالم شدن فقط با یک جمله!

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

جناب شيخ رجبعلی خیاط، دوستان و شاگردان خود را از همكاری با دولت حاكم ( پهلوی) و به خصوص از تعريف و تمجيد آنان بر حذر میداشت.
يكی از شاگردان شيخ از وی نقل كرده‌است كه فرمود: روح يكی از مقدسين را در برزخ ديدم محاكمه مي‌كنند و همه كارهای ناشايسته سلطان زمان او را در نامه عملش ثبت كرده و به او نسبت می‌دهند. 

شخص مذكور گفت: من اين همه جنايت نكرده‌ام!!!✳️به او گفته شد: مگر در مقام تعريف از او نگفتی: عجب امنيتی به كشور داده‌است؟

گفت: چرا!

به او گفته شد: بنابر اين تو راضی به فعل او بودی، او برای حفظ سلطنت خود به اين جنايات دست زد. »

در نهج‌البلاغه آمده است كه امام علی(علیه السلام) فرمود:

هركه به كردار عده‌ای راضی باشد، مانند كسی است كه همراه آنان، آن كار را انجام داده باشد و هر كس به كردار باطلی دست زند او را دو گناه باشد؛
 گناه انجام آن و گناه راضی بودن به آن..

📕کیمیای محبت

ﺻﻠﺢ ﻃﻠﺒﻰ

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ


ﺍﺑﻮﺣﻨﻴﻔﻪ ﺳﺎﺋﻖ ﺍﻟﺤﺎﺝ ﮔﻮﻳﺪ: ﻣﻦ ﻭ ﺩﺍﻣﺎﺩﻡ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﻴﺮﺍﺛﻰ ﻣﺸﺎﺟﺮﻩ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻳﻢ، ﻛﻪ ﻣﻔﻀﻞ ﺑﺮ ﻣﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﭼﻮﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﺰﺍﻉ ﻣﺎ ﺷﺪ، ﻣﺪﺗﻰ ﺗﻮﻗﻒ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺸﺎﺟﺮﻩ ﻣﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ.

ﺳﭙﺲ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﻣﻦ ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﺻﺪ ﺩﺭﻫﻢ ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺻﻠﺢ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺁﻥ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺰﺩ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﺎ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺍﺧﺘﻠﺎﻑ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ.

شﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻦ ﭘﻮﻟﻰ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺍﺩﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﺒﻮﺩ، ﺑﻠﻜﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﻣﺎ ﺩﺭ ﭼﻴﺰﻯ ﻧﺰﺍﻉ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺻﻠﺢ ﺩﻫﻢ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﻝ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﺍﻩ ﺻﺮﻑ ﻛﻨﻢ. ﭘﺲ ﺍﻳﻦ ﭘﻮﻝ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻮﺩ. (۱)


ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
ﻣِﻦْ ﻛَﻤﺎﻝِ ﺍﻟﺴﱠﱠﻌﺎﺩَﺓِ ﺍﻟﺴﱠﱠﻌْﻰُ ﻓﻰ ﺻَﻠﺎﺡِ ﺍﻟْﺠُﻤْﻬُﻮﺭ
ﺍﺯ ﻛﻤﺎﻝ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﻠﺎﺵ ﺩﺭ ﺍﺻﻠﺎﺡ ﺑﻴﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺳﺖ. (۲)


۱) ﺑﺤﺎﺭﺍﻟﺎﻧﻮﺍﺭ، ﺝ 47، ﺹ 57 ﻭ 58
۲) ﻏﺮﺭﺍﻟﺤﻜﻢ

قصه های تربیتی

مرحوم علامه طباطبایی و بوسه بر ضریح

 

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

  مرحوم علامه طباطبایی در زمان  سکونت در قم، در ماه های رمضان، پیش از افطار به حرم ملکوتی کریمه ی اهل بیت، فاطمه ی معصومه سلام الله علیها مشرف می شدند و با بوسه زدن بر ضریح مطهر آن بانوی بزرگوار، روزه ی خود را افطار می کردند.ایشان از فرط علاقه پیاده از منزل تا حرم مطهّر(با توجّه به آن سنین پیری و دوری راه) مشرف می شد. ضریح مقدّس را می بوسید، سپس به خانه می رفت و غذا می خورد.

 

🌸▪️🌸▪️🌸▪️🌸▪️🌸▪️
📕کتاب فروغی از کوثر، زندگینامه حضرت فاطمه معصومه علیها السلام
📘نشریه خیمه، شماره 10

 

امام جواد علیه السّلام:

 

🏴🌷هر كس قبر عمّه ام (حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام) را در قم زيارت كند،بهشت پاداش اوست.
كامل الزيارات،ص 536🏴🌷

 

ﺭﻭﺣﻴﻪ ﻣﺮﺩﻣﻰ

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 


ﺍﻣﺎﻡ ﻛﺎﻇﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻯ ﺭﻭﺳﺘﺎﻳﻰ ﻭ ﺳﻴﺎﻩ ﭼﻬﺮﻩ ﮔﺬﺭﻛﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺳﻠﺎﻡ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻣﺪﺗﻰ ﮔﻔﺖ ﻭ ﮔﻮ ﻧﻤﻮﺩ.
ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻭﻯ ﮔﻔﺖ ﺍﮔﺮ ﺣﺎﺟﺘﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﻮ ﭘﻴﺶ ﺁﻣﺪ، ﻣﻦ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ. ﺍﺻﺤﺎﺏ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻳﺎﺑﻦ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ! ﺁﻳﺎ ﻧﺰﺩ ﭼﻨﻴﻦ ﻛﺴﻰ ﻣﻰ ﻧﺸﻴﻨﻰ ﻭ ﺍﺯ ﻧﻴﺎﺯﻫﺎﻯ ﺍﻭ ﺳﺆﺍﻝ ﻣﻰ ﻛﻨﻰ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪﺗﺮ ﺍﺳﺖ؟
ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻭ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﻩ ﻫﺎﻯ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺣﻜﻢ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻣﺎﺳﺖ، ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﻫﺎﻯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻳﻚ ﭘﺪﺭ ﻳﻌﻨﻰ ﺁﺩﻡ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻭ ﻳﻚ ﺩﻳﻦ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻛﻪ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺷﺎﻳﺪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪ ﺍﻭ ﺳﺎﺯﺩ ﻭﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺑﺒﺎﻟﻴﻢ، ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﻣﺘﻮﺍﺿﻊ ﺑﻴﻨﺪ (۱)
ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﻛﺮﻡ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍَﻗْﺮَﺑُﻜُﻢْ ﻣِﻨّﻰ ﻏَﺪﺍً ﻓﻰِ ﺍﻟْﻤَﻮﻗِﻒِ... ﺍَﺣْﺴَﻨُﻜُﻢْ ﺧُﻠْﻘﺎً ﻭَﺍَﻗْﺮَﺑُﻜُﻢْ ﻣِﻦَ ﺍﻟْﻨﺎﺱِ. ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺗﺮﻳﻦ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻓﺮﺩﺍﻯ ﻗﻴﺎﻣﺖ... ﺧﻮﺵ ﺍﺧﻠﺎﻕ ﺗﺮﻳﻦ ﻭ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺗﺮﻳﻦ ﺷﻤﺎﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ. (۲)


۱) ﺗﺤﻒ ﺍﻟﻌﻘﻮﻝ، ﺑﺨﺶ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﻛﺎﻇﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ
۲) ﺑﺤﺎﺭﺍﻟﺎﻧﻮﺍﺭ، ﺝ 77، ﺹ 150.

 

راهی دیگر به سوی بهشت

 بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 


 
امام علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه و الثنا هنگامی که کنار سفره می نشست و می خواست غذا میل نماید دستور می فرمود سینی بزرگی کنار سفره می گذاشتند آنگاه از هر غذایی که در سفره بود از بهترین آنها برمی داشت و در آن سینی می گذاشت.
سپس دستور می داد تا آنها را برای نیازمندان ببرند. آنگاه این آیات را تلاوت می فرمود: فلا اقتحم العقبه و ما ادراک ما العقبه فک رقبه او اطعام فی یوم ذی مسغبه یتیماً ذا مقربه او مسکینا ذا متربه**بلد/ 16 11،
ترجمه: ولی او از آن گردنه مهم نگذشت و تو چه می دانی آن گردنه چیست؟! آزاد کردن برده ای، در روز گرسنگی، یتیمی از خویشاوندان، یا مستمندی خاک نیشین را. ***
سپس چنین می فرمود: خداوند متعال می داسنت که همگان برآزاد کردن بردگان، قادر نیستند از این رو، راه دیگر (همانند: غذا رساندن به مستمندان) به سوی بهشتش قرار داد**

 

ر.ک: حکایت های شنیدنی 2/ 108 107 به نقل از: تفسیر المیزان 20/ 424. تفسیر نمونه 27/ 31، فروع کافی کتاب الزکاه، باب فضل اطعام الطعام، ح 12. ***.

 

حارثه بن نعمان  

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم


او از انصار و از طايفه خزرج بود و به يقينش تا آخر عمر خدشه اي وارد نشد(۱)
او در جنگهاي بدر و احد و خندق و اكثر جنگهاي پيامبر شركت داشته و در جنگ حنين كنار پيامبر ماند و فرار نكرد و بعد از پيامبر همراه علي عليه السلام در جنگها شركت داشت .
همانطور كه اميرالمؤ منين فرمود : يقين بر چهار قسمت بنيان نهاده يكي رسيدن به حقايق و ديگر بينا شدن در زيركي و . . . (۲) حارثه دارنده آن بوده است .
وقتي حضرت زهرا عليه السلام با امير المؤ منين عليه السلام ازدواج كردند ، پيامبر به علي عليه السلام فرمود : خانه اي تهيه كن و عيال خود را بخانه خود ببر .
علي عليه السلام عرضه داشت يا رسول الله جز حارثه پسر نعمان جائي سراغ نداريم ! پيامبر فرمود : بخدا سوگند ما از حارثه شرمنده ايم كه همه خانه هاي او را تصرف نموده ايم .
همينكه اين گفته پيامبر صلي الله عليه و آله را حارثه شنيد ، خدمت پيامبر آمد و عرض كرد : يا رسول الله من و مالم مخصوص خدا و پيامبر او است ، بخدا قسم نزد من چيزي از آنچه مي گيري دوست تر نيست ، و آنچه شما بستانيد نزد من محبوب تر از آن است كه برايم مي گذاريد . پيامبر عليه السلام درباره اش دعا فرمود و دستور داد فاطمه عليه السلام را بخانه او ببرند .
آخر عمر نابينا شد ، از جاي نماز و مكان خود تا درب منزل ريسماني بسته و يك پيمانه خرما در كنار خود مي گذاشت ، هر گاه فقيري جلو در مي آمد از آن خرما برمي داشت و با راهنمايي ريسمان خود را به در مي رسانيد و خرما را به سائل مي داد .
اهل منزل مي گفتند : چرا خود را بزحمت مي اندازي ما ترا كفايت مي كنيم ! در پاسخ مي گفت : از پيامبر شنيدم كه مي فرمود : با دست خود به فقير چيزي دادن انسان را از مردن بد نگه مي دارد . (۳)

۱- او دوباره جبرئيل ملك مقرب را ديده بود.
۲- و اليقين منها علي اربع شعب نهج البلاغه فيض الاسلام ص 1099
۳- پيغمبر و ياران 2/204 - الاصابه 1/298

ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻛﻮﻩ ﻛﻤﺮﻯ ﻭ ﺷﻴﺦ ﮊﻭﻟﻴﺪﻩ

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم


ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ: ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺁﻳﺔ ﺍﻟﻠّﻪ ﺳﻴّﺪ ﺣﺴﻴﻦ ﻛﻮﻩ ﻛﻤﺮﻯ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺟﻮﺍﻫﺮ ﻭ ﺷﻴﺦ ﺍﻧﺼﺎﺭﻯ ﻭ ﻣﺠﺘﻬﺪﻯ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺣﻮﺯﻩ ﺩﺭﺱ ﻣﻌﺘﺒﺮﻯ ﺩﺍﺷﺖ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻃﺒﻖ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺩﺭ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﻌﻴّﻦ ﺑﻪ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﺟﺪ ﻧﺠﻒ ﻣﻰ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺗﺪﺭﻳﺲ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ. ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻴﻢ ﺣﻮﺯﻩ ﺗﺪﺭﻳﺲ ﺧﺎﺭﺝ ﻓﻘﻪ ﻭ ﺍﺻﻮﻝ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﻣﺮﺟﻌﻴّﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺮﺟﻌﻴّﺖ ﺑﺮﺍﻯ ﻳﻚ ﻃﻠﺒﻪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻯ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻳﻚ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﺯ ﺻﻔﺮ ﺑﻪ ﺑﻰ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺑﺮﺳﺪ...
ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﻃﻠﺒﻪ ﺍﻯ ﻛﻪ ﺷﺎﻧﺲ ﻣﺮﺟﻌﻴّﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺣﺴّﺎﺳﻰ ﺭﺍ ﻃﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ.
ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺳﻴّﺪ ﺣﺴﻴﻦ ﻛﻮﻩ ﻛﻤﺮﻯ ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺍﻯ ﺑﻮﺩ. ﻳﻚ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺟﺎﻳﻰ ﺑﺮﻣﻰ ﮔﺸﺖ ﻭ ﻧﻴﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﻭﻗﺖ ﺩﺭﺱ ﺑﺎﻗﻰ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻭﻗﺖ ﻛﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﻭﺩ ﺑﻪ ﻛﺎﺭﻯ ﻧﻤﻰ ﺭﺳﺪ ﭘﺲ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﺤﻞّ ﻣﻮﻋﻮﺩ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺑﻨﺸﻴﻨﺪ.
ﺭﻓﺖ، ﺍﻣّﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻛﺴﻰ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﻰ ﺩﻳﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﻯ ﺍﺯ ﻣﺴﺠﺪ ﻛﻪ ﻣﺤﻞّ ﺗﺪﺭﻳﺲ ﺑﻮﺩ ﺷﻴﺦ ﮊﻭﻟﻴﺪﻩ ﺍﻯ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺗﺪﺭﻳﺲ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ.
ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻛﻮﻩ ﻛﻤﺮﻯ ﺑﻪ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺍﻭ ﮔﻮﺵ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎ ﻛﻤﺎﻝ ﺗﻌﺠّﺐ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻛﺮﺩ ﺁﻥ ﺷﻴﺦ ﮊﻭﻟﻴﺪﻩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﺤﻘّﻘﺎﻧﻪ ﺑﺤﺚ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ.
ﺭﻭﺯ ﺩﻳﮕﺮ ﻋﻠﺎﻗﻤﻨﺪ ﺷﺪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﻴﺎﻳﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺍﻭ ﮔﻮﺵ ﻛﻨﺪ. ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻮﺵ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺮ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺭﻭﺯ ﭘﻴﺸﺶ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﮔﺸﺖ. ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺳﻴﺪ ﺣﺴﻴﻦ ﻳﻘﻴﻦ ﺣﺎﺻﻞ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺷﻴﺦ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﻓﺎﺿﻞ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺩﺭﺱ ﺍﻳﻦ ﺷﻴﺦ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻪ ﺟﺎﻯ ﺩﺭﺱ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﺱ ﺍﻳﻦ ﺷﺨﺺ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﻴﺸﺘﺮﻯ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺮﺩ.
ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻴﺎﻥ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻭ ﻋﻨﺎﺩ، ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻭ ﻛﻔﺮ، ﺁﺧﺮﺕ ﻭ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﻳﺪ.
ﺭﻭﺯ ﺩﻳﮕﺮ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺷﻴﺦ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻣﻄﻠﺐ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﻯ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻮﻳﻢ. ﺍﻳﻦ ﺷﻴﺦ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺪﺭﻳﺲ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﻭﺧﻮﺩ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ.
ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﻰ ﺭﻭﻳﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﺱ ﺍﻭ! ﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﺳﻴّﺪ ﺣﺴﻴﻦ ﺍﺯ ﺁﻧﺮﻭﺯ ﺩﺭ ﺣﻠﻘﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺁﻥ ﺷﻴﺦ ﮊﻭﻟﻴﺪﻩ ﻛﻪ ﭼﺸﻤﻬﺎﻳﺶ ﺍﻧﺪﻛﻰ ﺗَﺮﺍﺧُﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺁﺛﺎﺭ ﻓﻘﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﻳﺪﻩ ﻣﻰ ﺷﺪ ﺩﺭﺁﻣﺪ.
ﺍﻳﻦ ﺷﻴﺦ ﮊﻭﻟﻴﺪﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻳﺔ ﺍﻟﻠّﻪ ﺍﻟﻌﻈﻤﻰ ﺣﺎﺝ ﺷﻴﺦ ﻣﺮﺗﻀﻰ ﺍﻧﺼﺎﺭﻯ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺷﺪ.
ﺷﻴﺦ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﺳﻔﺮ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﻭ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﻭ ﻛﺎﺷﺎﻥ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺳﻔﺮ ﺗﻮﺷﻪ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﻰ ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎً ﺍﺯ ﻣﺤﻀﺮ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺣﺎﺝ ﻣﻠﺎّ ﻫﺎﺩﻯ ﻧﺮﺍﻗﻰ ﺩﺭ ﻛﺎﺷﺎﻥ. ﺟﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ ﺑﺪﺍﻧﻴﻢ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻴﺦ ﺍﻧﺼﺎﺭﻯ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺗُﺮﻙ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﻘﻠّﺪ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻛﻮﻩ ﻛﻤﺮﻯ ﺷﺪﻧﺪ! (۱)

۱ -ﻫﺪﻳﺔ ﺍﻟﺮّﺍﺯﻯ: ﺹ 421
-داستان هایی از علماء

 

عبادت ابلیس

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

 ذو النون مصرى گفت- در بادیه بودم ابلیس را دیدم كه چهل روز سر از سجود بر نداشت. گفتم یا مسكین بعد از بیزارى و لعنت این همه عبادت چیست؟ گفت یا ذا النون اگر من از بندگى معزولم او از خداوندى معزول نیست.

من نمی دونم این جریان راست هست یا نه!اما با صرف نظر از راستی و دروغ بودنش،به ما یادآوری می کنه که ما بنده ایم و دیگر هیچ و لذا باید بندگی کنیم و به انجام آن کاری نداشته باشیم.

میبدى در جلد اول كشف الاسرار،ص160

همت چاره ساز است ...شهیدان زنده اند


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

یک استاد دانشگاه می گفت: شبی در خواب شهید همت را دیدم. با موتور تریل آمد به من گفت: بپر بالا.
از کوچه ها و خیابان ها که گذشتیم، به در یک خانه رسیدیم. و بعد از خواب پریدم ...
به اطرافیان گفتم به نظر شما تفسیر این خواب چیست؟ گفتند: آدرس خانه را بلدی؟ گفتم: بله. گفتند معلوم است، حاج ابراهیم گفته آنجا بروی.
خودم را به در آن خانه رساندم. در زدم. پسر جوانی دم در آمد. گفتم: شما با حاج ابراهیم همت کاری داشتی؟ یک دفعه رنگش عوض شد و شروع به گریه کرد.
رفتیم داخل و گفت: چند وقت هست می خواهم خودکشی کنم. داشتم تو خیابون راه می رفتم و فکر می کردم، که یک دفعه چشمم افتاد به تابلو اتوبان شهید همت.

گفتم: می گن شماها زنده اید، اگر درسته یک نفر رو بفرست سراغم که من رو از خودکشی منصرف کنه. الآن هم شما اومدید اینجا و می گید از طرف شهید همت اومدید.

 

کتاب «شهیدان زنده‌اند» چاپ موسسه شهید ابراهیم هادی را حتما تهیه کنید. خاطره 40 شهیدی که بعد از شهادت برگشتند و حماسه ای خلق کردند، در آن کتاب نوشته شده است.

ﺣﻠﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

 ﻣﺮﺩﻯ ﻧﺼﺮﺍﻧﻰ ﺑﺎ ﺟﺴﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﺑﻘﺮ (ﮔﺎﻭ) ﻫﺴﺘﻰ!

ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﺑﺎﻗﺮ (ﺷﻜﺎﻓﻨﺪﻩ ﻋﻠﻢ) ﻫﺴﺘﻢ. ﻧﺼﺮﺍﻧﻰ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﭘﺴﺮ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺁﺷﭙﺰ (ﻧﺎﻥ ﭘﺰ) ﻫﺴﺘﻰ! ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻓﻪ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ. ﻧﺼﺮﺍﻧﻰ: ﺗﻮ ﭘﺴﺮ ﻛﻨﻴﺰ ﺳﻴﺎﻩ ﺑﺪ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﻰ! ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﮔﺮ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻰ ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻣﺮﺯﺩ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻰ ﺧﺪﺍ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻣﺮﺯﺩ. ﻣﺮﺩ ﻧﺼﺮﺍﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﻯ ﻭ ﺷﻜﻴﺒﺎﻳﻰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﻳﺪ ﺑﻪ ﺷﮕﻔﺖ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪ. (۱)

ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺟَﻤﺎﻝُ ﺍﻟْﺮﱠﱠﺟُﻞِ ﺣِﻠْﻤُﻪُ. ﺯﻳﺒﺎﻳﻰ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺣﻠﻢ ﺍﻭﺳﺖ. (۲)

۱_ ﻣﻨﺎﻗﺐ ﺍﺑﻦ ﺷﻬﺮ ﺁﺷﻮﺏ، ﺝ 4، ﺹ 207

۲_ﻏﺮﺭﺍﻟﺤﻜﻢ
منبع:قصه های تربیتی

 

🍁صبر هود نبیّ علیه السلام بر آزار و اذیت همسر

 بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

امام باقر عليه السّلام فرمود:

در زمان حضرت هود عليه السّلام عدّه‏ اى گرفتار قحطى شدند، آنان نزد هود رفتند تا دعا كند خداوند باران رحمتش را نازل كند، در اين هنگام پير زنى بد زبان و فحّاش از منزل هود خارج شد و گفت: چرا هود براى خودش چنين دعايى نمى‏كند؟

مردم گفتند: ما را به نزد او ببر، گفت: او اكنون در ميان مزرعه مشغول آبيارى است، به آنجا برويد، ما نزد او رفتيم، هود هر قسمتى را كه زراعت مى‏كرد مى ‏ايستاد و دو ركعت نماز مى‏خواند، در اين هنگام هود متوجه آنان گشت و گفت: حاجت شما چيست؟

گفتند: ما براى حاجتى آمديم ولى چيزى شگفت انگيزتر از حاجت خود مشاهده كرديم.

گفت: چه ديديد؟ گفتند: پير زن بد زبان و فحّاشى را ديديم كه از منزلت خارج شد و بر سر ما فرياد كشيد.

فرمود: او همسر من است و من دوست دارم كه سالها زنده بماند.

گفتند: اى پيامبر خدا! چرا خواهان طول عمر او هستى؟

گفت: زيرا هيچ مؤمنى نيست، جز آنكه كسى را دارد كه اذيّتش كند، من هم خدا را شكر مى‏كنم كه اذيّت‏ كننده ‏ام را زير دستم قرار داده، و اگر چنين نبود كسى بدتر از او بر من مسلّط مى‏شد.

مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، صص 287-288

ابن الرضا و آیت خدا داستانی از امام جواد علیه السلام

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

قاسم بن عبد الرحمن زیدی مذهب گوید: به بغداد رفته بودم. روزی دیدم مردم در حالی دویدن هستند و بربام ها و مکان های بلند برمی آیند و می ایستند. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: ابن الرضا (امام جواد )علیه السلام است، ابن الرضا است.

گفتم: به خدا او را می نگرم. دیدم بر استر نر یا ماده ای سوار است و به پیش می آید. با خود گفتم: خدا شیعه را از رحمت خود دور کند که می گویند خدا اطاعت این (کودک خردسال) را واجب کرده است.

حضرت جواد (علیه السلام) متوجه من شد و فرمود: ای قاسم بن عبد الرحمن! نخوانده ای که خداوند متعالی می فرماید: ابشرا منا واحدا نتبعه انا اذا لفی ضلال و سعر**قمر/ 24، ترجمه: (طایفه ثمود نیز انذارهای الهی را تکذیب کردند و گفتند:) آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟ اگر چنین کنیم در گمراهی و جنون خواهیم بود.

با خود گفتم: به خدا این ساحر است.

حضرت باردیگر متوجه من شده و فرمود: آیا نخوانده ای که خداوند متعال می فرماید: ءالقی الذکر علیه من بیننا بل هو کذاب اشر**قمر/ 25، ترجمه: (طایفه ثمود نیز انذارهای الهی را تکذیب کردند و گفتند:) آیا از میان ما تنها بر او وحی نازل شده؟ نه، او آدم بسیار دروغگوی هوسبازی است. *** با دیدن این اعجاز از عقیده خود برگشته، شهادت دادم که او حجت خدا بر خلق است و به امامت وی معتقد شدم**

ر.ک: سرگذشت های تلخ و شیرین قرآن 4/ 128 127 به نقل از: اثبات الهداه 6/ 191. کشف الغمه 3/ 216. ***. 

ﺍﮔﺮ ﻳﺎﻭﺭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﻴﺠﻨﮕﻴﺪﻡ

 بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻦ ﺍﺑﻰ ﺍﻟﺠﻌﺪ ﮔﻮﻳﺪ: ﻣﺮﺩﻯ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻤﻦ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﻣﺖ ﺣﺴﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻬﻤﺎﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺷﺮﻓﻴﺎﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﻳﺎ ﺑﻦ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺎ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺭﺍ ﺫﻟﻴﻞ ﻭ ﺑﻨﺪﻩ ﻭ ﺑﺮﺩﻩ ﻧﻤﻮﺩﻯ، ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭼﺮﺍ ﻭ ﺍﺯ ﭼﻪ ﺭﺍﻫﻰ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻣﺮ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﺭﺍ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺍﻳﻦ ﺳﺘﻤﮕﺮ ﻧﻤﻮﺩﻯ، ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﺍﻣﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻧﻜﺮﺩﻡ ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﻳﺎﻭﺭ ﻧﻴﺎﻓﺘﻢ.

ﺍﮔﺮ ﻋﺪﻩ ﺍﻯ ﻳﺎﻭﺭ ﻣﻴﻴﺎﻓﺘﻢ ﺷﺐ ﻭﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻣﻴﺠﻨﮕﻴﺪﻡ، ﻭﻟﻰ ﺍﻫﻞ ﻛﻮﻓﻪ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺷﻨﺎﺳﻢ ﻭ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻛﺮﺩﻡ، ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﻓﺎﺳﺪ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﻯ ﻳﺎﺭﻯ ﻣﻦ ﺻﻠﺎﺣﻴﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺍﻳﺸﺎﻧﺮﺍ ﻭﻓﺎ ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﻪ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﻛﺮﺩﺍﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ، ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ: ﺩﻟﻬﺎﻯ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﻭﻟﻰ ﺷﻤﺸﻴﺮﻫﺎﻯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮ ﺭﻭﻯ ﻣﺎ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.

 

ﻣﺪﺭﻙ: ﻛﺘﺎﺏ ﺍﻟﺎﺣﺘﺠﺎﺝ ﺝ 2 ﺹ 11 ﺗﺎﻟﻴﻒ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﺍﺑﻴﻄﺎﻟﺐ ﻃﺒﺮﺳﻰ.
-قصه های اسلامی و تکه های تاریخی

 

خاطره ای از شهید عباس بابایی.  ✍ لطفا این خاطره را به دست مسئولین برسانید...

 

 بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

مدرسه‌ای که تدریس می‌کردم نزدیک حرمِ حضرت عبدالعظیم بود. فشار زیادی رو تحمل می کردم. باید اولِ صبح بچه‌ها رو آماده می‌کردم.
حسین و محمد رو می‌ذاشتم مهدکودک و سلمان رو با خودم می بردم مدرسه. از خونه تا محل‌ِکار هم 20 کیلومتر می رفتم و 20 کیلومتر می‌یومدم. گفتم: عباس! تو رو خدا حداقل کاری کن تا مسیرم یه کم کمتر بشه. عباس با اینکه می‌تونست ، اینکار رو نکرد وگفت: اونایی که پارتی ندارن پس چیکار کنن؟ ما هم مثل بقیه... ما هم باید مثلِ مردم این سختی ها رو تحمل کنیم...

📌خاطره ای از زندگی خلبان شهید عباس بابایی
📚 منبع: سالنامه یاران ناب 1389 « به روایت همسر شهید»

عجیب ترین رشوه

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

گنت گو بینو نویسنده فرانسوی در کتاب سه سال در آسیا در باب رشوه خواری زمامداران ایران در دوره قاجاریه چنین می نویسد: یکی از عیوب بلکه از بلاهائی که در ایران ریشه دوانده و قطع ریشه آن هم بسیار مشکل و بلکه محال است رشوه گیری است.
این امر به قدری رایج است که از شاه گرفته تا آخرین مأمور جزء دولت رشوه می گیرد. و در عین حال هیچکس هم صدایش در نمی آید. گوئی تمامی مأموران و مستخدمین ایران از بالا تا پائین هم پیمان شده اند که موضوع را مسکوت بگذارند. قبل از اینکه به ایران بیایم در لندن کتاب حاج بابا اصفهانی به دستم افتاده و در حین خواندن این کتاب به نظرم رسید که در زمان سلطنت فتحعلیشاه، وزیر مختار انگلیس مقداری سیب زمینی برای دولت ایران هدیه آورده و گفته بود که اگر این گیاه را در ایران بکارید هرگز دچار قحطی نخواهید گشت. زیرا کشت و زرع آن به سهل است و محصول فراوان می دهد و بخوبی جانشین نان می گردد. ولی صدر اعظم فتحعلیشاه قبل از دریافت سیب زمینی گفته بود چقدر به من رشوه می دهید که کشت این گیاه را در ایران رایج کنم

نام آوران تاریخ - دانشگاه اصفهان ص 67
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
از رشوه گرفتن دورى كنيد كه آن كفر محض است و رشوه گير بوى بهشت را استشمام نمى كند .

بحار الأنوار : 104/274/12

 

 

راهی دیگر به سوی بهشت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

 
امام علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه و الثنا هنگامی که کنار سفره می نشست و می خواست غذا میل نماید دستور می فرمود سینی بزرگی کنار سفره می گذاشتند آنگاه از هر غذایی که در سفره بود از بهترین آنها برمی داشت و در آن سینی می گذاشت.
سپس دستور می داد تا آنها را برای نیازمندان ببرند. آنگاه این آیات را تلاوت می فرمود: فلا اقتحم العقبه و ما ادراک ما العقبه فک رقبه او اطعام فی یوم ذی مسغبه یتیماً ذا مقربه او مسکینا ذا متربه**بلد/ 16 11،
ترجمه: ولی او از آن گردنه مهم نگذشت و تو چه می دانی آن گردنه چیست؟! آزاد کردن برده ای، در روز گرسنگی، یتیمی از خویشاوندان، یا مستمندی خاک نیشین را. ***
سپس چنین می فرمود: خداوند متعال می داسنت که همگان برآزاد کردن بردگان، قادر نیستند از این رو، راه دیگر (همانند: غذا رساندن به مستمندان) به سوی بهشتش قرار داد**

ر.ک: حکایت های شنیدنی 2/ 108 107 به نقل از: تفسیر المیزان 20/ 424. تفسیر نمونه 27/ 31، فروع کافی کتاب الزکاه، باب فضل اطعام الطعام، ح 12. ***.

 

ﮔﺮﻳﻪ ﺍﺯ ﺑﻬﺮ ﺧﻮﻳﺶ!

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ


ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺯﺍﻫﺪﻯ ﺩﺭ ﺑﺼﺮﻩ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻣﺮﮒ ﺭﺳﻴﺪ، ﺧﻮﻳﺸﺎﻧﺶ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﮔﺮﺩ ﻭﻯ ﺩﺭ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﺴﺘﻨﺪ.
ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﺎﻧﻴﺪ. ﻭﻯ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﺎﻧﻴﺪﻧﺪ. ﺭﻭﻯ ﺳﻮﻯ ﭘﺪﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻯ ﭘﺪﺭ! ﺗﻮ ﭼﺮﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻰ؟ ﮔﻔﺖ: (ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻧﮕﺮﻳﻢ ﻛﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﻯ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺑﻤﻴﺮﺩ ﻭ ﭘﺸﺖ ﺑﺸﻜﻨﺪ.
ﻣﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﭼﺮﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻰ؟ ﮔﻔﺖ: ) ﺍﻣﻴﺪ ﻣﻰ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭘﻴﺮﻯ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﻦ ﻛﻨﻰ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﺎﻟﻴﻦ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﻰ.
ﺭﻭﻯ ﺳﻮﻯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺷﻤﺎ ﭼﺮﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻴﺪ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺯﻳﺮﺍ ﻛﻪ ﻳﺘﻴﻢ ﺷﺪﻳﻢ ﻭ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺫﻟﻴﻞ ﮔﺸﺘﻴﻢ.
ﺭﻭ ﺳﻮﻯ ﻋﻴﺎﻝ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﭼﺮﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻰ؟ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﻳﻦ ﻳﺘﻴﻤﺎﻥ ﺭﺍ؟ ﮔﻔﺖ: ﺁﻩ! ﺁﻩ! ﺷﻤﺎ ﻫﻤﻪ، ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻴﺪ، ﻫﻴﭽﻜﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ ﻧﻤﻰ ﮔﺮﻳﻴﺪ ﻛﻪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﭼﺸﻢ ﺗﻠﺨﻰ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﻭ ﭼﻪ ﮔﻮﻳﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻭ ﻛﺮﺩﺍﺭ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ؟ ﺍﻳﻦ ﺑﮕﻔﺖ ﻭ ﺑﺨﺮﻭﺷﻴﺪ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻛﺮﺩ.

ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻋﺎﺭﻓﺎﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﺑﻮﺳﻌﻴﺪ (ﺍﺑﻮﻋﻠﯽ ﺣﺴﻦ ﺑﻦ ﺣﺴﻴﻦ ﻭﺍﻋﻆ ﺑﻴﻬﻘﯽ ؛ ﺑﮑﻮﺷﺶ ﮐﺎﻇﻢ ﻣﻘﺪﻡ ﺑﺎ ﻫﻤﮑﺎﺭﯼ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﻏﻔﺎﺭﯼ ﻣﺤﻤﺪﺗﻘﯽ ﻋﺎﺭﻓﻴﺎﻥ )